جوزک، از اینجا چیزی نگم بهتره . . .


اینم یه عکس دست جمعی






اینم پناهگاه پلنگ چال




تابلوی های ساعت در پناهگاه پلنگ چال
















اینم ، آب میوه هایی که خورده شد!




اینم آقا سیاوش که به همراه نازی و محسنی و شیرازی گروه جشن و سرور بعدازظهر رو تشکیل دادند و روز  خوش مارو کامل کردند. 

داستان هم از این قرار بود که وقتی حدود ساعت چهار رسیدیم درکه، تلفنم به صدا درآمد و همان شد که دوباره به اتفاق بقیه دوستان یک ساعت و نیم دیگه برگشتیم رفتیم بالا و در کافه جوزک بودیم تا پاسی از شب و بعدش مهمان آقای محسنی در جگرکی خیابان پاسداران.


اینم از قسمت اول گزارش هفته ای که گذشت

فردا با گزارشی از کویر مرنجاب دوباره در خدمتون خواهم بود.