خرمالو!!

درود بردوستان خوبم

پنج شنبه و جمعه هفته آينده يه برنامه داريم كه دوروزه برگزار ميشه، از ويژگيهاي اين برنامه اينه كه هم دريا

 داره ، هم درياچه، هم چشمه، جنگل ؛ كوه و . . . . بيشتر از اين نمي گم كه دلتون زياد آب نشه

كيسه خواب بايد داشته باشيد. ثبت نام توي همين جا انجام ميشه و اس. ام. اس قبول نيست! جهت برنامه ريزي

 و هماهنگي بهتر آمادگي خودتونو حداكثر تا دوشنبه مورخ دوم آبانماه اعلام كنيد.

منتظر اعلام برنامه با جزييات كامل باشيد!

 

دل اگر دلیل راهمان شود، سنگ سیب می‌شود!  

قله بلند آرزو، یک فراز بی نشیب می‌شود!!

 

ب اميد ديدار

 

 

 

یک مشت خاک! یا یک تکه سنگ!!

 

ما یک مشت خاک هستیم که اجازه داریم عاشق شویم، انتخاب كنيم، عوض شويم و تغيير كنيم!

 

گزارش صعود به قله دوشاخ:

ساعت شش و پنجاه دقيقه از ميدان دركه راه افتاديم به سمت مسير عمومي كوه، ديدار دوستان و ساير  كوهنوردان و لبخند هاي روي لب هاشونه انرژي مارو چند برابر مي كنه

شركت كنندگان سرافراز اين برنامه

دو راهي جنگل كارا  در رستوران كوهنورد توقف كوتاهي مي كنيم و پس از صرف چاي و املت و پر كردن بطريهاي آب از چشمه بالاتر از رستوران ؛ از دو راهي جنگل كارا به سمت چپ تغيير مسير داده و پاكوپ رو ادامه مي ديم و قبل از جنگل  بطرف يال سمت راست  حركت مي كنيم كه در اينجا شيب مسير كمي بيشتر ميشه. نهايتا پس از يك ساعت و نيم مي رسيم به يه جانپناه .

   

صبحانه خوردن ما در جانپناه حدود يك ساعت طول ميكشه، واقعا جاتون خالي

 

پس از چهل و پنج دقيقه و سي و شش ثانيه در بين صخره ها توقف كوتاهي صورت مي گيرد! خوردن ميوه و خرما و آب حسابي مي چسبه

 

و نهايتا پس از پنج ساعت  و پشت سر گذاشتن سنگ هاي بزرگ نزديك قله به شاخ اول قله در ارتفاع ۳۰۴۰ متري مي رسيم!  پشت سرما  هم قله چين كلاغ معلومه!

متاسفانه از اينجا به بعد آقايان جوانپور، نجفي، زمانپور و عباس  جهت فتح قله هاي ديگري بر مي گردند  ما هم از روي خط الراس  مسير رو ادامه مي ديم و پس از ده دقيقه مي رسيم به قله ديگري

اينم عكس فاتحان شاخ دوم در ارتفاع ۳۰۶۰

 ساعت حدود يك و نيمه و همه بجز آقاي محسني گشنه شونه ! بدليل وجود باد و آفتاب ، در كنار يه

 صخره بزرگ كه سايه بود و از وزش باد در امان بوديم كمي توقف مي كنيم و لقمه هاي خوشمزه ايي رو

نوش جان مي كنيم.

براي اينكه دل شما هم آب نشه نه عكس شو مي ذارم و نه نمي گم چي خورديم

 

        

پناهگاه پلنگچال از ارتفاعات دوشاخ

 از روي خط الراس بطرف قله پلنگ چال حركت مي كنيم و تقريبا از زير قله سياه سنگ شيب تندي رو مي ريم پايين، در اينجا لازمه كه يادآوري كنم گذر از اين مسير تقريبا فني بوده و حتما با فردي كه آشنا به منطقه هست بايد طي شود!

 

 مسير با طي شيب تند  ادامه پيدا مي كنه! پناهگاه پلنگچال هم در اين عكس معلومه اگه ديدينش به خودتون يه آفرين بگيد!

 

و نهايتا در ساعت پنج بعداز ظهر مي رسيم به پناهگاه پلنگچال.

حدود يك ساعت توقف مي كنيم و پس از صرف چاي كه آقاي نوري درست كرده بود، اشتهاي آقاي محسني باز ميشه و لوبيا پلوي خوشمزه ايشون رو هم با ولع خاصي همگي مي خوريم

هوا داشت كم كم تاريك مي شد كه بسمت رستوران جوزك حركت كرديم ، در رستوران جوزك خانم صفا و آقايان شيرازي و كامران رو مي بينيم كه منتظر ما نشسته بودن!

 

بفرماييد چاي

ملاحظات:

- داشتن كوله سبك متناسب با توان خودتون و نوع برنامه بسيار بسيار مهمه، لطفا از آوردن خوراكي زياد و پوشاك غير ضروري جدا خود داري شود.

- داشتن  آمادگي بدني لازم و حفظ آن  در طول برنامه جهت صعود به قله ضروري بوده، لذا از كليه دوستان گرامي خواهش مي كنم كه در طول هفته حتما نرمش كنن و اگه هفته قبل  از برنامه كوه نرفتين حتما حتما وسط هفته چند ساعتي تمرين داشته باشيد.

- به احتمال زياد برنامه ها از اين به بعد هر دو هفته يكبار اجرا خواهد شد! لذا هفته آينده برنامه اي نخواهيم داشت!

- اميدوارم نسبت به تهيه وسايلي كه اشاره شده اقدام كرده باشيد!

 

  

 

باز آمدم ! باز آمدم . . . .

برنامه اين هفته:

 

صعود به قله ۳۰۴۰ متري دوشاخ

 

حركت: ساعت شش و سي دقيقه صبح روز پنج شنبه  از ميدان دركه
 
وسايل مورد نياز: هدلايت ، بادگير ، آب و غذا و ميوه و تنقلات و . . . .
 
مسير حركت: دركه، دوراهي جنگل كارا، قله دوشاخ، پناهگاه پلنگ چال، رستوران جوزك، دركه. 


  " کوهنوردی یک روش زندگی است. روشی که در آن یک سیب بین همه اعضاء گروه تقسیم می شود. روشی که در آن قوی ترین عضو گروه به پای ضعیف ترین راه می رود. راهی که رقابت ندارد که به رهروانش حقوق نمی دهند و ایشان را نیازی به سوت و کف مشوقان درقله نیست. ناجی بی منت یکدیگرند. گروه می سازنند تا دل جوانان به سنگ بند کنند تا به ننگ بند نشود. مزدشان معراج روح است و تشویقشان نوازش باد. قانونشان عشق است و قانون گذارشان معشوق. عشق به طبیعت، عشق به زندگی است و زندگی تجلی عشق است و مرگ آنجاست که عشق نیست. کوهنوردی عشق به طبیعت است و عشق به طبیعت، ورزش ما نیست، باور ماست، زندگی ماست. به راستی که کوهنوردی فقط ورزش نیست، کوهنوردی یک روش زندگی است " ادموند هیلاری

 

خدمتت دوستان خوبم عرض کنم که یک سایت هوا شناسی و چند تا از وبلاگ رو هم بشرح زیر معرفی می کنم که می تونید از  گزارش برنامه ها و همچنین لینک ها و وبلاگ های موجود در پیوندها استفاده کنید:

سایت هوا شناسی  - ایران سرزمین من - کوهنورد  - عشق کوهنوردی

 

 به اميد ديدار

گزارش تصویری صعود به قله سرکچال!

سلام دوستان

قرار بود یکی از همراهان گزارش این برنامه رو بنویسه اما مثل اینکه فرصت نکرده، خوب اشكالي نداره! اميدوارم از روي عكس ها خودتون بهترين گزارش رو ببينيد

شركت كنندگان در برنامه

 

 درخت زيباي گردو در فصل پاييز

 

چشم انداز روستاي سپيدستان از ارتفاعات

 

 اين سگ خوشگل و با وفا رفت و برگشت مارو همراهي كرد!

 

 

اين آقا بزه هم داره منو با تعجب نگاه مي كنه كه ما اينجا چيكار مي كنيم

 

جانپناه در ارتفاع ۳۵۴۰ متري

 

 

مسير قله بعد از جانپناه

 

نماي جانپناه و روستا

در ارتفاع ۳۶۰۰ متري الهه خانم بعلت عدم آمادگي لازم به جانپناه برگشت

 

برفراز آسمان

دقايقي بعد سياوش و نسيم هم كه سرما خورده بودن  بعد از انداختن يه عكس يادگاري برگشتن به جانپناه و من و آقاي محسني و آقاي زمانپور با سرعت هرچه تمام تر حركت كرديم به سمت قله

 

برفراز قله سركچال يك، ارتفاع ۴۱۲۴ متر

 اي كاش شما هم اينجا با ما بوديد

 

نشان دادن مسير قله سركچال دو و سه توسط آقاي محسني و زمانپور

بخاطر اينكه بقيه دوستان در جانپناه منتظر ما بودن از صعود به قله سركچال دو منصرف شديم و از مسير شن اسكي در مدت زمان يكساعت برگشتيم!!

 

برگشت از  قله از مسير شن اسكي

 

 نگاه كنيد آقاي محسني با چه لذتي داره غذاشو گرم مي كنه!

البته سياوش و الهه هم در گرم كردن كمك كردن

    متاسفانه گاز توي ماشين جا مونده بود و آقاي محسني مجبور شد براي گرم كردن غذا از بوته هاي خشك استفاده كنه كه اين هم هيجان خاص خودشو داشت

بعد از خوردن غذاي خوشمزه آقاي محسني و آقاي زمانپور به سمت روستا حركت كرديم

  نزديكاي روستا چند تا عكس يادگاري گرفتيم، واقعا جاي بقيه دوستان خالي بود

 

غروب خورشيد در روستاي سپدستان

به پايان رسيد اين دفتر ولي حكايت همچنان باقيست!

دوست داري دنيا رو در آغوش بگيري!

 دوستان گرامي، با توجه به فرا رسيدن فصل پاييز و شروع وزش بادهاي سرد و بارندگي ، بعدشم برف و سرما و . . . ضروري است كه وسايل و تجهيزات خودتونو يكبار چك كنيد

به همين منظور ليست كليه تجهيزات مورد نياز كه بايستي همراه داشته باشيد رو اعلام مي كنم. لطفا جهت حفظ سلامتي خودتون و لذت بردن بيشتر از برنامه ها حتما اين وسايل را در اولين فرصت تهيه فرماييد!

۱- كفش كوه مخصوص فصل زمستان

۲- پوشاك، شامل: لايه اول >پاور استرچ - لايه دوم>پلار - لايه سوم >گرتكس

۳- كاپشن گرتكس دو پوش

۴- دستكش ضد باد و آب

۵- كلاه طوفان و کلاه آفتابي

۶- كوله استاندارد كوه، حداقل ۳۰ ليتري، با روكش

۷- قاشق، چنگال، كارد، ليوان و بشقاب

۸- هد بند و ماسك بيني

۹- باتوم

۱۰- شلوار ضد باد و آب

۱۱- گتر

۱۲- هدلايت (چراغ پيشاني)

۱۳- كيسه خواب پر

۱۴- كاپشن پر

۱۵- زير انداز

۱۶- عينك و كرم ضد آفتاب

۱۷- يخ شكن

۱۸- . . . . . 

ممنون از توجه تون

بفرمایید کوه!

صعود به قله سرکچال یک به ارتفاع ۴۱۲۴ 

شمشک - روستای سپدستان

حرکت: پنج شنبه ، ساعت پنج و نيم ، چهار راه پارك وي

لوازم مورد نياز: بادگير، پوشاك گرم، دستكش و . . . .

مدت زمان صعود: هفت ساعت

نوع برنامه:  سنگين 

وضعيت هوا:  دما بین ۴ + تا ۱۱+   آفتابي ِ  کمی تا قسمتی ابری به همراه وزش باد!

يادآوري: افرادي كه از آمادگي لازم برخوردار نباشند، مي توانند تا زمان برگشت گروه در جانپناه وسط راه استراحت نمايند، البته تا جانپناه حداقل سه ساعت راهه و در ارتفاع ۳۵۵۰ متري قرار داره

به اميد ديدار همه ي همه ي ما

حرفهای مانده در دل!

    مدتيه كه مي خوام يه تغييراتي در محتواي وبلاگ بدم اما هر بار يه بهونه ايي پيش مياد! خيلي دوس دارم در اينكار منو كمك كنيد، تا بتونيم آموخته هاي خودمونو در اختيار همديگه قرار بديم؛اين مطالب مي تونه در حد يك كلمه؛ يك جمله، يك پارگراف يا . . . . باشد.

تعدادي از  سرفصل  هايي كه به نظرم مياد، عبارتند از:

- معرفی و اهميت لوازم و تجهيزات  كوهنوردي و چگونگي بكار گيري آنها.

- تغذيه در كوهستان

- ايمني و پزشكي در كوه

- اصول كوهپيمايي

- درج لينك سايت ها و وبلاگ هاي مرتبط

- . . . . . 

یه گلایه هم از بعضی از  همکارم و دوستانم دارم که میان وبلاگو نگاه می کنن ، ولي هيچگونه اظهار نظري نمي كنن!  اميدوارم شاهد مشاركت شما در اين محيط كه به خودتون تعلق داره باشم

منتظر پيشنهادها و مطالبتون هستم 

asoodebash@gmail.com

راهي گاه هموار و گاه دشوار!

گزارش برنامه صعود ب قله پيرزن كلوم

ساعت ۴۵/۵ به اتفاق دوستان خوبم جوانپور، محسني ، عباس و نسيم راه افتاديم به سمت فشم؛  حدود ۴۵/۶ رسيديم به روستاي گرمابدر و پس از صرف صبحانه مختصري حركت به سمت قله شروع شد.

 

 

 باران صبحگاهي طراوت خاصي ايجاد كرده بود و به همراه  ابرهاي هاي زيبا كه هر لحظه به شكلي در ميومدن هيجان و سرمستي مارو چند برابر مي كرد و افسوس من از اينكه جاي ساير دوستان خالي ست!  در بين راه تعدادي قارچ ديديم كه از زير خاك بيرون اومده بودن  كه شروع كرديم به كندن اونها،  و همينطور مي گفتيم و مي خنديدي و بالا مي رفتيم

 

 

ساعت حدود ۵۰/۱۱  بود  و هنوز تا قله راه بسياري مونده بود، و براي اينكه تمركز بيشتري داشته باشيم  و سريعتر بريم به پيشنهاد من قرار شد اگر آقاي جوانپور تا نيم ساعت هيچ صحبتي نكنه يه جايزه خوب بگيره و ايشون هم قبول كرد  و تلاش نسيم و محسني و عباس هم جهت به حرف درآوردن ايشون به جاي نرسيد

 سرتونو درد نيارم اين وضعيت (سكوت جوانپور و من) تا رسيدن به قله (ساعت ۵۰/۱۳) كه به قله پيرزن كلوم رسيدم ادامه داشت

  هواي بسيار خوب قله همراه با مه و ابر هاي بسيار قشنگي كه از كنارمون عبور مي كردن ؛ سرمستي مارو چند برابر كرده بود

و سرانجام پس از شش ساعت و نیم کوهنوردی قدم بر روی قله ۳۸۵۰ متری پیرزن کلوم گذاشتیم

 

قله مهرچال با فاصله كمي در حدود يك ساعت در روبروي ما قرار داشت و اشتياق براي فتح اون بسيار كه با نظر دوستان و مه آلود بودن مسير  از فتح اون منصرف شديم و قرار شد در آينده نزديك اينكار رو انجام بديم!

 

 روی قله حدود یکساعت توقف داشتیم در این مدت میوه و تنقلات خوردیم و چند تا عکس گرفتیم. ساعت ۳۰/۱۴ با خوشحالی تمام برگشتیم و نهایتا ساعت۳۰/۱۹ به روستای گرمابدر رسیدم.

 

نسیم برفراز قله

امیدوارم در صعود به قله سرکچال که هفته آینده صورت خواهد گرفت  شاهد حضور همه ی دوستان خوبم باشم.  

بالا بیا با ما تا مرز زمین و آسمان!

صعود به قله پیرزن کلوم از جبهه شمالی

فشم - روستای گرمابدر

حرکت: ساعت ۳۰/۵ صبح پنجشنبه مورخ ۷/۷/۹۰ از چهاراه پارک وی

لوازم مورد نیاز : بادگیر> كلاه و عينك آفتابي> يك وعده غذا> دوتابطري آب كوچك > ميوه و تنقلات به اندازه كافي> و . . . .

مدت زمان صعود : شش ساعت

        به دوستاني كه از آمادگي لازم برخوردار نيستن ؛ بخصوص افرادي كه حداقل در اين دو هفته گذشته كوه نرفتن توصيه مي گردد  امروز (دوشنبه) و يا فردا (سه شنبه)  چند  ساعتي در يكي  از مسير هاي كوه پيمايي تمرين داشته باشن!

لطفا جهت هماهنگي و برنامه ريزي حضور خودتونو  رو همين جا و يا بصورت اس ام اس اعلام نماييد.

به اميد ديدار همه ي دوستان

همه ی ما یکی هستیم!

من(الهه)، صفا، فرنوش و آقای غیوری ساعت 4 میدان درکه قرار داشتیم و ساعت 6 در رستوران جوزک با بقیه بچه ها .

هوا بسیار عالی بود و پیاده روی در مسیر درکه با گپ و گفتگو بچه ها پیش رفت. موضوع شوخی آقای غیوری و صفا، گربه ها بودند که همه دوستان درکه حال آنها را می پرسیدند.

حدود ساعت 5:30 به جوزک رسیدیم، آقای جوانپور از راه رسیدند و بعد از احوالپرسی کوتاه، کار داشتند و با عجله رفتند. ما راه را ادامه دادیم و به استقبال بچه ها رفتیم. هنوز 5 دقیقه نرفته بودیم که:

شیر رو کی می خوره؟ شیر و شمشیر می خوره . . . . .

با شنیدن صدای آقای محسنی و کمی بعد دیدن گروه کوچک آنها خوشحال شدیم و با هم به سمت جوزک راه افتادیم.

در رستوران کمی نشستیم، مثل همیشه پذیرایی، گفتگو، خنده و شوخی.هوا تاریک شده بود و همه با هم شاد و سرحال به سمت پایین رهسپار شدیم.

مسیر با نور هدلایت و چراغ قوه بچه ها روشن شده بود. همه با آقای محسنی همخوانی می کردیم و گاهی نیز در سکوت مسیر را طی می کردیم.

آقای غیوری و صفا جلو می رفتند و صحبت می کردند، بعد از رد کردن رستوران عمران به پل رسیدیم که صدای افتادن و متعاقب آن صدای صفا : کمک،کمک

شاید این قسمت که می نویسم تاثیرگذارترین ساعاتی بود که با گروه همه ما تجربه کردم!

صفا از روی پل لیز خورده بود و در رودخانه افتاده بود

نمی توانید تجسم کنید که نوری با چه سرعتی پایین رفت و صفا را کول کرد و بالا آورد. آقای محسنی صفا را گرفت و همه را دعوت به سکوت کرد تا صفا کمی آرام شود، تمرکز کند و بتواند شرایط خود را درک کند. سپس از صفا خواست دست و پای خود را چک کند.

در تمام این لحظات بچه ها با ترس و نگرانی اطراف صفا جمع بودند. هیچ صدایی نبود، انگار نفس ها را هم حبس کرده بودند.

خدا را شکر . . . . . . و باز هم خدا را شکر که صفا ایستاد و گفت چیزی نشده است ، برویم و خود شروع کرد به راه رفتن.

اول همه ناباورانه نگاه کردند و بعد از نفسی به دنبال او حرکت کردند.

به رستوران قاسم رسیدیم و به پیشنهاد صفا رفتیم داخل و چای و نبات خوردیم.

واقعا همه احتیاج داشتند.

در رستوران حرف ها و حرکات صفا همه را آرام و تا حدی از نگرانی خارج کرد. تنها جمله ای که در مورد صفا می توانم بگویم:

صفا زن قوی است.

و اما

مهربانی، محبت،نگرانی و توجه آقایان نوری، محسنی و شیرازی زیبا و بی نظیر بود. دیدن آن همه عشق دوستانه که درلحظات عادی دیده نمی شود ولی در آن ساعات بی اختیار از حجاب مردانه خارج شده بود ، در گروه منتشر شد و به همه ما آرامش و امنیت را هدیه کرد، بسیار تاثیرگذار بود.

حدود ساعت 10 شب میدان درکه از هم خداحافظی کردیم. آقای محسنی صفا را با همراهی من به بیمارستان طالقانی و سپس به بیمارستان شهدا بردند ، بعد از اطمینانی که دکترها در مورد سلامتی صفا دادند ما را به خانه رساندند. البته سایرین با تلفن و sms پی گیری کردند.

خوشحالم ، این اتفاق باعث شد که بیش از پیش گروه را دوست داشته باشم، برای لحظاتی پرده ای کنار رفت، روحیه ای زیبا و اعتماد برانگیر رخ نمود.

نکته اخلاقی:

بچه ها گفتند که کوله پشتی صفا تا حدودی هنگام افتادن ضربه را گرفته است. گاهی زندگی کوله ای را بر پشت ما می گذارد تا در لحظاتی به دادمان برسد.

ساعات سختی گذشت ولی خدا را شکر بدون باقی ماندن مشکل تمام شد.