هفته ای که گذشت (2)
22 و 23 بهمن به اتفاق چند نفر از دوستان رفتیم کویر مرنجاب، جاتون خالی خیلی خوش گذشت، با هم چند تا از عکس های مربوط به طلوع و غروب خورشید و همینطور دریاچه نمک و شهر زیر زمینی نوش آباد رو می بینیم.
بقیه در ادامه . . .
22 و 23 بهمن به اتفاق چند نفر از دوستان رفتیم کویر مرنجاب، جاتون خالی خیلی خوش گذشت، با هم چند تا از عکس های مربوط به طلوع و غروب خورشید و همینطور دریاچه نمک و شهر زیر زمینی نوش آباد رو می بینیم.
بقیه در ادامه . . .
تاریخ اجرا: پنجشنبه 24 بهمن 92
تعداد شرکت کنندگان: صبح سه نفر ، بعدازظهر هفت نفر!
عکس: محسن، فرید و محمد
این برنامه با چای و خرما . . . شروع و با دل و جگر تمام شد!
این چند تا نقطه هم گفتنی نیست، حس کردنیه . . .
معرفی شرکت کنندگان:
محسن: یه قلب داره از طلای ناب ، باید کنارش باشی تا درک کنی این جمله رو . . .
فرید: هر چی از خوبی هاش بگم کم گفتم،
یه روانشناس با تجربه . . . کارتشو قرار شد برای دفعه بعد بیاره.
ایشون هم که معرف حضورتون هست . . .
چای با طعم صفا و صمیمیت
بیسکویت های فرید که خورده شد!
نان قندی فرید هم خورده شد!
بقیه در ادامه
تولدت مبارک
در مسیر قله تالون - سوم بهمن 1392
پژمان عزیز ببخشید که با یک روز تاخیر ، تولد تون اعلام شد.
ادامه عکس های برنامه صعود به ارتفاعات کلکچال (دوربین شادی)
تاریخ اجرای برنامه: 17 بهمن 1392
تعداد شرکت کنندگان: 10 نفر
عکس: محمد
گزارش: پریسا
پارک جمشیدیه
يه صبح زمستوني برفي طبق قرار مدارمون ساعت 7 صبح درب دوم پارك جمشيديه ... آماده و
سرخوش از روزي كه انتظارمون رو ميكشيد ...
البته برنامه با كمي تاخير شروع شد و من هم كه ديرتر از همه رسيدم و خوشبختانه مدير و پرتو رو ديدم كه بعد از سلام و احوال پرسي و خداحافظي از پرتوي چشم انتظار اميد به سمت دوستان حركت كرديم ...
با وجود برفي بودن مسير، كوهنوردهاي زيادي رو در طول مسير ديديم. بعد از مدتي دوستان رو ديديم كه در حال عكس گرفتن بودن و ما هم بهشون ملحق شديم و بعد از احوال پرسي عكسهايي به يادگار گرفتيم.
بعد از گرفتن عكس به راهمون ادامه داديم ... هوا فوقالعاده عالي بود ... خورشيد خانوم هم به يمن حضورمون گرماشو بهمون ميتابوند
رفتیم و رفتیم و رفتیم ...
عجب روزی! خدایا شکرت به خاطر لطفها و مهربونیهایی که به ما داری. شکرت به خاطر روزی که پیش روی ما قرار دادی!
چهرههامون پر از انرژی، پر از نشاط، پر از نیرو ...
اينقدر طبيعت زيبا بود كه هرجا فرصت عكس انداختن پيدا ميشد عكسايي يادگاري ميگرفتيم ...
بقیه گزارش در ادامه مطلب
صعود به قله کلکچال
حرکت: ساعت هفت صبح روز پنجشنبه 17 بهمن 92 از درب دوم پارک جمشیدیه
وضعیت هوا: آفتابی، یه کم ابری ، سرعت باد 10 ، دما منفی 11
وسایل مورد نیاز: گتر ، باتوم، یخ شکن، کلاه ، دستکش، عینک و . . .
به امید دیدار همه دوستان
پ.ن:
آقا اجازه
قراره بریم کلکچال؟

اگه بارندگی بشه چی؟

اگه طوفان بیاد چی؟

اگه بهمن بیاد چی؟

اگه تو برف و یخ گیر بیفتیم چی؟

دستور دادید آتش هم بپا نکنیم

حالا نمیشه این هفته از این بازیا کنیم؟

یا از اینا

میشه؟

واقعا میشه؟

مدیرجان موافقید؟

واقعا موافقید؟

وای چه مدیر مهربونی...

بچه ها موج مکزیکی

مدیر مدیره...
دوستان عزیز
مدیر موافقت نکرد
پیش به سوی قله

ولی گاهی وقت ها بدلیل شباهت های مسیر و یا نبودن علائم طبیعی و . . . مجبور هستیم از سایر روشها جهت نشان کردن مسیر برای برگشت و یا مسیر درست قله استفاده کنیم.
مهم ترین این روش ها عبارتند از:
- رنگ کردن و فلش گذاری بر روی سنگ ها، صخره ها و یا درختان
- شاخص گذاری کردن گذرگاه ها مثل قرار دادن میله ها ی که در مسیر بعضی از قله وجود داره
- دستک گذاری ، مثل چیدن چند تا سنگ بر روی یکدیگر
- پرچم گذاری
توجه به این نشانه ها کمک فراوانی در پیدا کردن مسیر درست به ما می کند.
توجه داشته باشید که گاهی اوقات مسیر های نشان داده شده ممکن است بدلیل چرخش میله و یا تابلو درست نباشد و موجب گمراهی شما شود!
محسن مطابق معمول از ساعت 5 صبح زیرانداز پهن کرده و توی میدون دربند نشسته بود
که البته بعدا متوجه شدیم به خاطر بلیت نیم بهای تله سیژ بوده
مراسم معارفه بین عارف و باقی بچه ها انجام شد...
کوهنوردان نمونه ی مقیم مرکز با تله سیژ تشریف بردن بالا...
احمد کمی سرماخورده بود و مسیر دیگری رو انتخاب کرد که ویروسش به بچه ها اصابت نکنه
سمیه در دالان های مخوف هتل اوسون گم شد و رسول تا قله توچال برای پیدا کردنش رفت
و اینقدر سمیه رو صدا زد که تمامی اهالی کوه متوجه شدن موجود ناشناخته ای به اسم سمیه گم شده...
چای و نون قندی همایون و تنقلات آقای روحی و خوراکی های باقی بچه ها در کافه ی بین راه صرف شد
عکس انداخته شد ...
عزیمت به سمت ایستگاه 5...
آقای شریعتی و آقای الیاسی کجان؟
بله...
یواشکی تشریف بردن کنار چشمه تا کسی از تخم مرغ های آب پزشان نخورد...
از این چیزا تو گروه نداشتیمااااا
در بین راه شاهد هنرنمایی عضو جدید گروه بودیم...
بله... عارف ... که هم عکسهای زیبایی از بچه ها انداخت و
هم بچه ها رو با صدا و شعرهای قشنگش سر ذوق آورد
با رسیدن به ایستگاه 5 شاهد حمله ی ناجوانمردانه گروه به سه عدد آدم برفی بودم
بهتره در مورد این حمله خیلی توضیح ندم چون مناسب سن و سال اعضای گروه نیست (نیشخند غلیظ)
همچنان که مشغول عکس انداختن از بچه ها بودم
دیدم فرید با چشمان بسته داره داخل کوله پشتیش رو وارسی می کنه...
آفرین به آقا فرید هنرمند که جای همه چیز رو حفظ کرده
بعد از خوردن الویه ی کارخونه نامی نو که رسول آورده بود....
و آشپزباشی نزدیک خونه آقای اندی
که اتفاقا خیلی هم خوشمزه بود و جا داره که اینجا ازشون تشکر کنیم
از زهره و امیر ... آقای میرطاهر ... آقای الیاسی ... فرید و عارف خداحافظی کردیم
و به سمت پلنگ چال به راه افتادیم
بعد از راه افتادن به سمت پلنگ چال...
هرکسی به طریقی خودش رو به پلنگ چال رسوند...
بچه ها دو دسته شدن و جمعی به سوی جوزک به راه افتادن
بنده (سمیه) چون جزء دسته اول بودم خبر ندارم که داخل پلنگ چال دقیقا چه اتفاقاتی افتاد
ولی میدونم که بازم حمله ای به خوراکی ها شده...
بقیه دوستان هم به جوزک رفتن و بعد از صرف چای و قلیان ...
باقی دوستان از پلنگ چال ساعت 5 و 15 دقیقه به ما رسیدن
و بعد از مدتی سروکله گروه جشن و سرور که عبارتند از:
پرتو - امید - نازی - سمانه - سیاوش- نوری هم پیدا شد.
بعد از مراسم جشن و سرور به سمت پایین حرکت کردیم...
مراسم آش خوران در کافه قاسم برپا بود که باز هم تنی چند از دوستان ...
مراسم نخود نخود هرکه رود خانه خود را اجرا نموده و از گروه جدا شدند...
بالا رفتیم ماست بود... بالاتر هم رفتیم ماست بود... بالاتر هم بریم چیزی غیر از ماست نیست
چون ما قصه نیستیم... و همیشه هم راست گفتاریم ....
و چیزایی که اینجا می شنوید حقیقته و هیچ عکسی فتوشاپ نیست....
مدیر منو از وبلاگ انداخت بیرون....
من...
بازم حرف ....
د...
ا...
ر....
....
.

خدانگهدار تا هفته آینده...

عکسها رو هم در ادامه مطلب ببینید دیگه...

منبع عکس: از محسن بپرسید!
دربند، ایستگاه پنج، پناهگاه پلنگ چال ، درکه
حرکت: ساعت هفت و نیم صبح روز پنجشنبه 10 بهمن از میدان مجسمه
- باتوم، یخ شکن، هدلایت و . . . فراموش نشود!
یادمون باشه:
خوبه که این کوه رفتن یه کم مارو آدم تر کرده . . .
والا الان،
بی معرفت بودیم، غمگین بودیم، خسیس بودیم، عجول بودیم، حسود بودیم، کینه ای بودیم، حریص بودیم، کوچک بودیم . . .
چقدر تو خوبی ای کوه ، چقدر بخشنده ای، چقدر مهربونی، چقدر آرومی، چقدر صبوری، چقدر بزرگی، چقدر عاشقی، چقدر . . .
لطفا دست من رو هم بگیر !
عکست رو می ذارم برای اینکه بدونی خیلی دوست دارم
آبشار تالون
شرکت کنندگان عزیز این برنامه
در حال عبور از کنار آبشار
آقای جوانپور پس از سه ماه غیبت
تنگه ای با سه آبشار یخی
عبور از مسیر های یخی با حجم زیاد برف
یکی از سه آبشار یخی
بقیه گزارش در ادامه مطلب
صعود به قله تالون ، 3300
حرکت: ساعت هفت صبح روز پنجشنبه سوم بهمن ماه 92 ، از تقاطع همت - جنت آباد
مسیر دسترسی: جاده امامزاده داوود، کیلومتر 18، ورودی روستای رندان، 6 کیلومتر بعد از روستای رندان.
ملاحظات:
- ارتفاع روستای تالون 2300
- طول مسیر صعود تا قله ، حدود شش کیلومتر
- مدت زمان صعود، چهار ساعت
- مدت زمان پیاده روی تا آبشار 20 دقیقه
- جهت کسب اطلاعات بیشتر به این پست وبلاگ نیما مراجعه کنید.
- وسایل مورد نیاز فراموش نشود.
- وضعیت هوا رو هم خودتون بررسی کنید.